به یاد تو با نام تو و به عشق تو شروع می کنم

 

به فاصله ها فكر نميكنم دلم برات تنگ شده ،

 اما من ... من میتونم این دوری تحمل کنم  

می دونی چرا؟!

چون می تونم استشمامت کنم ...

رد احساست روی دلم جا مونده ..

می تونم طپشهای قلبت رو احساس کنم

می دونی چرا !

چون این قلب ، قلب خودته که بهم دادی

و گفتی مواظبش باش .

هنوز عطر دستات رو از دستای تنهام حس می کنم .

هر وقت می بینمت بی اختیار به چشمات خیره می شم !

چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف می زنن

و منو به سوی خودشون دعوت می کنن .

چه طوری بگم یه حسی دارم شبیه دلتنگی

اما دلتنگ نمی شم آخه همیشه با منی ،

 میدونی که تو ، توی لحظه لحظه های من جاری هستی

، آخه تو ، در وجود من هستی !

می دونی که ازم دور نیستی

آره در قلب منی برای همینه که همیشه با منی .

هر وقت حس می کنم که دیگه طاقت ندارم ...

دیگه نمیتونم تحمل کنم ...

دستامو رو صورتم می زارم

و یه نفس عمیق می کشم و دستامو بو می کنم

و مست می شم ، مست از عطر صدای مهربونت

 اونوقت دلتنگیم بر طرف می شه .

 اونوقت تو رو نزدیکتر از روحم حس می کنم

 وآخر همه ی اینها یه چیز میرسم

 به عشق به تو آره به خود تو ...

به این تنهایی دل بستم ...

 حالا می دونم این تنهایی خالی نیست

 حتی وقتی پیشت نباشم .

 حالا اینطوری این تنهایی رو خیلی خیلی دوست دارم

 چون این تنهایی پر میشه از اشکهای گرم عاشقانه

 که برای هستی ! برای تمام هستی من ریخته می شه .

با داشتنِ عشق تو؛ تمام هستی ام را دوست دارم .

پس اگه يه روز بغض گلوت رو فشرد

 بهت قول نميدم که مي خندونمت

ولي مي تونم باهات گريه کنم

اگه يه روز نخواستي به حرفهام گوش بدي خبرم کن

قول مي دم تا هر زمان بگی ساکت باشم

 اگه يه روز خواستي فرار کنی بازم خبرم کن

قول نمي دم که ازت بخوام وايسي

 اما ميتونم باهات بدوم

 اما اگه يه روز سراغم رو گرفتيو خبري نشد

.سريع به ديدنم بيا حتمآ بهت احتياج دارم .

وقتي دلتنگ شدي کسي رو به ياد بيار که خيلي دوستت داره.

وقتي نااميد شدي کسي رو به ياد بيار که تنها اميدش تويي.

وقتي پر از سکوت شدي

کسي رو به ياد بيار که به صدات محتاجه.

وقتي دلت خواست از غصه بشکنه

 کسي رو به ياد بيار که توي دلت يه کلبه ساخته.

 وقتي چشمات تهي از تصويرم شد

 کسي رو به ياد بيار که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.

وقتي به دستهات نگاه کردي

 کسي رو به ياد بيار که دستاي سردش

لاي دستای لطیفت گرم میشه.

وقتي شونه هات خسته شد کسي رو به ياد بيار

 که پناه هق هق گريه هاش شونه های توئه.

میدونی هستی ِمن

خیلی سخته وقتی همه کنارت باشند

و باز احساس تنهایی کنی.

وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشه .

 وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی .

 وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی دونه .

وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمه .

 وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت رونمی شنوه .

راستش وقتی تمام درها به رویم بسته شد...

دستام را به سوی آسمان بلند کردم

 و از اعماق قلب تنها و گریان گفتم که:

« ای خدای بزرگ دوستت دارم نگذار تنها باشم!»

 و بعد حس کردم که دیگر تنها نیستم

 چون خدای مهربون در یه روز سرد دی ماه ؛

هدیه ای آسمانی به من داد

حالا قلبم گواهی می ده که تا زنده هستم این هدیه مال منه .

 این هدیه تمام هستی منه .

اسمشم هستیه! وتمام زندگی منه.

عشق من هستی من براي همه لحظات جادويي متشكرم

امیدوارم که وقتی پیشت نیستم دیگه زیاد دلتنگم نشی

چون به گفته خودت قلبم پیشته و قلب تو پیش من.

 

اهورا!

 این نامه که یه روزی به من دادی یادته؟

عشق تنها چیزیه که

 اگه هر روز صداش نزنی میمیره

و دل عاشق تنها چیزیه که

 با یه نسیم لطیف هم می شکنه

 

 

تا حالا اینقدر عاشق بودی

که به معشوقه ی خودت سجده کنی؟!؟